وبلاگ rezaduty

وبلاگ rezaduty

خوش آمدید

هرگز دل من ز علم محروم نشد

کم ماند ز اسرار که معلوم نشد

هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز

معلومم شد که هیچ معلوم نشد

(حکیم خیام)

آخرین نظرات
  • ۷ آبان ۹۸، ۲۳:۰۸ - بلفاروپلاستی
    عالی

کتاب عباس دست طلا

کتاب عباس دست طلا درباره حاج عباس علی باقری هست که یک مکانیک کار درست بوده است

خاطرات بسیار جذاب و شیرینی در کتاب هست بعضی از خاطرات مثل فیلم اخراجی ها است

یکی از خاطرات شیرین این کتاب این است:

ترکش آمد!

میخواهم سرم را بدزدم تا ترکش نخورد! وقتی میبینم همه با خیال راحت نشستند، حرکتی نمی کنم و منتظر ترکش نمی مانم.حالا دستگیرم میشود که به نان خشک می گویند: ترکش!

علت این نام گذاری را میپرسم،پاسخ میدهند:

آن قدر سفت و خشک است که اگر به طرف هر کس پرت شود،او را زخمی میکند!

چند کاسه آب هم میگذارند وسط. برادارن رزمنده نان های خشک را توی آب می زنند و می خورند. من هم امتحان میکنم. راتسش، خیلی خوشمزه است! 

....



نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی